اسپارتها اسبهایشان را بیش از کشورشان دوست داشتند!
1397/06/11
مقاله ای از دکتر پیمان مولوی دبیرکل انجمن اقتصاددانان ایران در روزنامه صمت شماره 1128
وقتی لشکر اسپارت شکست سنگینی در نبرد لئوکترا متحمل شد فقط ۳۳ سال از فتح باشکوه آتن ازسوی آنها گذشته بود.
در حقیقت آنها در مدت ۳ دهه تمام قدرت خود را به بدترین شکل ممکن از دست دادند و از یک سپاه توانمند که در نبرد پلوپنزوس در سال ۴۰۴ پیش از میلاد آتن را شکست داده بود به قدرتی شکستخورده تبدیل شدند. اما چگونه اسپارتها این شکست را تحمل کردند و این مبحث چه ارتباطی به ایران امروز دارد؟
اسپارتها باید خود را وقف دولتشهر اسپارت میکردند. آنها از این امتیاز برخوردار بودند که در ارتش خدمت و از دولتشهر خود دفاع کنند. آنها بسیار جنگجو و در استفاده از اسب و آلات نظامی شهره یونان باستان بودند، بهطوری که اگر سربازی بدون زره به شهر بازمیگشت همواره ننگ آن را به جان میخرید.
اسپارتها به جز خدمت در ارتش و ارائه خدمات نظامی هر ماه باید سهم خود را برای برپایی ضیافتی میپرداختند و کسانی که این هزینه را پرداخت نمیکردند از حق شهروندی محروم میشدند. در ابتدا این ضیافتها ساده و بسیار در تبادل افکار فایدهمند بود اما با فتح آتن و گذشت زمان این ضیافتها تبدیل به مهمانیهایی تجملی شد.
ثروتهای بادآورده موجب شد ضیافتها بسیار تجملی و اشرافی برگزار شود و هزینه برگزاری آن برای شهروندان بسیار زیاد شد و آنها در صورت نپرداختن حق عضویت حق رای خود را از دست میدادند و از سوی دیگر حق شهروندی نیز از آنها سلب میشد؛ به این ترتیب اداره اسپارت بهدست گروه قلیلی از ثروتمندان افتاد و این امر به مرور نفوذ عدهای و حس اسارت عدهای دیگر را در فضای اسپارت ایجاد کرد. دیگر کسی حاضر به حضور در داخل اسپارت نبود و بیشتر جوانان و افراد توانمند علاقهمند به فعالیت در خارج از دولتشهر اسپارت بودند.
رقابت برای کسب مشاغل در خارج از اسپارت با هدف کسب ثروت از یک سو موجب ایجاد فساد در سیستم دیوانسالاری شد و از سوی دیگر سبب شد بسیاری دیگر آن عرق اولیه را نسبت به دولتشهرشان نداشته باشند.
اسب مهمترین ابزار جنگی در آن دوران بود و اسپارتها در استفاده از آن شهره بودند، اما به مرور به سبب تغییر دیدگاه و مالاندوزی به جای در خدمت دولتشهر بودن، بسیاری از افراد به جای دادن بهترین اسبهایشان به سربازان و کمک به جنگ، اسبهایشان را برای شرکت در مسابقات و کسب درآمد از مسابقات حفظ میکردند و تنها اسبهای ضعیفشان را به نبردها میفرستادند.
اسپارتها اسبهایشان را بیشتر از کشورشان دوست داشتند و این امر درنهایت موجب شد جامعهای موفق به طور کامل از نقشه یونان حذف شود.
در ایران امروز نیز بسیاری از مباحث پایهای جای خود را به مباحث پیشپاافتادهای داده که بسیار زمانگیر هستند و ما را از رسیدن به اهداف توسعهای بازمیدارند. در این شرایط بهنظر میرسد ما نیز تمام تلاشمان را برای توسعه اقتصادی کشور انجام نمیدهیم و به مرور در ایران نیز شاهد آنیم که اسبهایمان (ظرفیتها و توانمندیهایمان) را بیش از کشور دوست داشته باشیم.
اقتصاد ایران امروز بهسبب نوع اکوسیستم آن اقتصادی مبتنی بر پویایی، تلاش، رقابت و پاداش نیست و کمتر فردی میتواند مثال نقض آن را بیاورد.
در کشوری که ما پستها و جایگاههای شغلی و اجتماعیمان را بیشتر از توسعه دوست داریم، در کشوری که مدیران میدانند برای آن پست دانش، تخصص و شایستگی و کارآیی لازم را ندارد اما آن را قبول میکنند؛ میتوان گفت ما هم در دام توجه به اسبهای اسپارتی گرفتار آمدهایم و بهطور خودخواهانهای منافع خود را بر منافع جمع و کشور ترجیح میدهیم. بیایید اسبهایمان را بیش از کشورمان دوست نداشته باشیم.