یادداشتی از دکتر مولوی دبیر کل انجمن اقتصاددانان ایران در روزنامه گسترش صمت شماره 1181
صنایع کوک (Koch industries) هلدینگ بزرگ امریکایی است که فروش آن در ۴ دهه از ۲۰۰ میلیون دلار به ۱۱۵ میلیارد دلار رسیده است. البته شرکتهای بزرگی در جهان هستند که توانستهاند موفق شوند و رشد خود را بعد از جنگ جهانی دوم در صنایع گوناگون غیرنوآوری حفظ کنند. اما آنچه در صنایع کوک جالب است، رهبر این شرکت «چارلز کوک» است. جهانبینی و شیوه مدیریت او بسیار بدیع و خارقالعاده است. او در تعریف شیوه مدیریت خود از مایکل پولانی فیلسوف علم استعاره میآورد و میگوید شرکت من یک «جمهوری علم» است و ما بهدنبال استفاده از دیدگاههای علمی و اشاعه آن در سطح شرکت هستیم. نیروهای شرکت قدرت به چالش کشیدن بیمحابای تفکر مدیران را دارند و از آن استقبال میشود و بهطورتقریبی همه اعضا با نظراتشان و با تقسیم دانش و انتقال آن در تصمیمگیریها شریک هستند. بهراستی چرا ما در ایران نمونههای مدیریت شرکتی با رویکرد «جمهوری علمی» نداریم؟ آیا شرکتهای ما نمیخواهند؟ مدیرانشان دانش لازم را ندارند یا فضای کسبوکار به گونهای است که امکان پیشتازی علم بر سایر روشها وجود ندارد؟ بیایید در حوزه تامین مالی و سرمایهگذاری نگاهی به شیوه مدیریت و شرایط بیندازیم. شرکتهای ایرانی نیازمند تامین مالی بینالمللی در پروژههای بزرگ نفت، گاز و پتروشیمی و سایر حوزهها هستند. چند نکته در جهت رسیدن به این منابع وجود دارد که اشاره میشود:
1. بهسبب تامین مالی عمده پروژهها ازسوی دولت و منابع دولتی در سالهای پررونق نفتی گذشته، شرکتهای ایرانی نیازی به توسعه دانش و مهارتهای تامین مالی و سرمایهگذاری بینالمللی خود ندیدهاند و کافی است فقط در چند جلسه با مدیران شرکتها صحبت کنید تا متوجه تصورات بعضا دور از واقعیت آنها از جهان تامین مالی بینالمللی، چرخهها، الزامها و نیازها شوید!
2.بهطورتقریبی بیشتر شرکتها و پروژههای ایرانی در فضایی کار میکنند که «هیچ» شرکتی در جهان با آن روبهرو نیست؛ بهعنوان نمونه آیا شرکتی را سراغ دارید که بخواهد در یک بانک بینالمللی برای صادرات یا واردات حساب بانکی شرکتی باز کند اما نتواند؟ یا صاحبان کسبوکاری که دسترسی به کارتهای اعتباری بانکی نداشته باشند؟ کدام طرح و پروژه در دنیا مجبور میشود برای تامین مالی فقط به یک یا دو منبع اکتفا کند و برای تامین تجهیزات هزینههایی تا ۳۰ درصد بیشتر را پرداخت کند؟
3. آیا کشوری را سراغ دارید که در آن یکباره چندین قانون متناقض در مدت یک ماه تصویب شود و شرکتها حتی نتوانند به گرد پای آن تصمیمها برسند؟
مورد نخست مربوط میشود به «لختی» ما در یادگیری و بهروز بودن در حوزههای تخصصی. مدیران شرکتها به سبب قرار گرفتن در فضای تامین مالی و سرمایهگذاری «گلخانهای» و کار نکردن در فضای «استاندارد» بینالمللی نیاز به آموختن علمی و رویهمند نمیبینند و این فرآیند بیشتر براساس نیازهای مقطعی است؛ نه استراتژیک. درباره مورد دوم نیز نداشتن درک درست از جهان موجب شده فشار بسیار زیادی به کسبوکارها تحمیل شود که به مرور این فشارهایی که «بیاهمیت» خوانده میشود، قدرت ماندگاری شرکتها را تحلیل خواهد برد. درباره مورد سوم نیز میتوان گفت ما درگیر استفاده از مدل تجربه و خطا هستیم؛ مدلی که کوتاهمدت است و استراتژی خاصی را مگر امروز را به فردا افکندن تعقیب نمیکند. حال پرسش اساسی این است که با مواردی که اشاره شد، صاحبان کسبوکار ما میتوانند از روشهای علمی استفاده و در شرکتشان جمهوری علم ایجاد کنند؟ آیا اگر چارلز کوک در ایران بود میتوانست با روشهای علمی در ۴ دهه فروش ۲۰۰ میلیون دلاری خود را به ۱۱۵ میلیارد دلار برساند؟
به نظر نگارنده فضای حاکم بر کسبوکارها کلیدیترین عنصر در توسعه کسبوکارهای بنگاهها است که این فضا در ایران امروز بسیار پرریسک و کوتاهمدت است و افت چندین پلهای ایران در شاخص سهولت کسبوکار نیز مبین همین نکته است. واقعیت این است که شرکتهای ایرانی بیشتر درگیر «بقا» هستند تا فکری آزاد و سرشار از امید برای خلق«جمهوری علم» در شرکتهای خود؛ باید برای این روند کاری کنیم.